دامن کشان میآید. از دور. از فراسوی جهان ، از پس کوه بلند ، می نشاند به ترکهای زمین ، گلخند را می کشاند باز هوای عطرآگین صبح را اینجا. می شود باغ به رنگ قدومش ، خوش رنگ. می شود سایه بروی یک دشت سایه ای با عشق ، همرنگ. باز می آید که جهان تازه شود از پس این تکرار همچو دریا خوش جوش همچو ساحل ، یکرنگ. می گشاید بالی ، از ثریا به زمین از تبسم به بهار ، به بهار پررنگ. سعید دامغانیان
نبردی ز یادم ، نبردم ز یاد همانم که پرسی نشانم ز باد تو برگو خوش آوا ، که ای مرغ دل نشانت کجا ، در گذارم فتاد صدا کن صدای تو زیباتر است. نشیند به جان و دل و در نهاد چو زر در نگاه همه جمع مشو تو آنی که باید نهانت نهاد. سعید دامغانیان - شب نوشت 29 مرداد 1399
درباره این سایت